۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

آگهی 2 شهریور

 


فرزندم رجب


 


دارم می‌روم امامزاده دم افطاری ننه.


چه دعایی برایت بکنم؟


 


قربان تو؛ مادر رجب

۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

آگهی 31 مرداد

 


فرزندم رجب


 


آفت جامعه نادانی است ننه.


تازگی‌ها کتاب چه خوانده‌ای؟


 


قربان تو؛ مادر رجب

۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

آگهی 29 مرداد

 


فرزندم رجب


 


من که این بیرون هستم بی تو هر روز برایم یک عمر می‌گذرد


تو که آن تویی هر ساعت برایت چطور می‌گذرد؟


 


قربان تو؛ مادر رجب

۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

آگهی 28 مرداد

 


فرزندم رجب


 


روزنامه را بستند. آگهی‌ها را چاپ کنم روی بنر؟


یا بیلبرد اجاره کنم در اتوبان همت، ننه؟


 


قربان تو؛ مادر رجب


 


 

۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

آگهی 27 مرداد

 


فرزندم رجب


 


تلویزیون را گذاشتم دم در ننه.


یک دی.وی.دی برایم بخر.


 


قربان تو؛ مادر رجب

۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

آگهی 23 مرداد

فرزندم رجب


 


الله اکبر چه طنین دل‌انگیزی دارد ننه.


 


قربان تو؛ مادر رجب

آگهی 22 مرداد

فرزندم رجب


 


فکر اقامت را از سرت بیرون کن.


زودی برگرد ننه.


اینجا دوستانت منتظر تو هستند.


 


قربان تو؛ مادر رجب

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

چایخانه سنتی فرزندم رجب


 


برای دیدن رجب راه درازی رفتیم. اما او نبود و کمی پیش از ما به تهران برگشته بود. این عکس را مادر رجب از من گرفته است.

آگهی20 مرداد

فرزندم رجب


 


مشکل رنگ پیراهن ورزشکارها را که حل کردند ننه.


فقط مانده رنگ سبز چمن استادیوم.


 


قربان توِ؛ مادر رجب

۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

آگهی 19 مرداد

فرزندم رجب


شماره استاد شجریان چند است؟

می‌خواهم به جای کیهان ازش عذرخواهی کنم ننه.


قربان تو؛ مادر رجب


***


فرزندم رجب


همیشه دلم می‌رفت که رمضان از راه برسد

حالا غصه‌ام گرفته نکند بی‌صدای ربنا سفره پهن کنم


قربان تو؛ مادر رجب

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

آگهی 13 lمرداد

 


فرزندم رجب:


 



دیگر بوریا فال قهوه نمی گیرد؟


دلم برای فال قهوه تنگ شده ننه.


 


 قربان تو: مادر رجب