فرزندم رجب
یک هُل دیگر بدهی روشن میشود.
قربان تو؛ مادر رجب
آگهيهاي مادر رجب براي فرزندش رجب، كه آنها را در روزنامه اعتماد ملي و ایراندخت چاپ ميكند (چاپ میکردم ننه!)
فرزندم رجب
من که این بیرون هستم بی تو هر روز برایم یک عمر میگذرد
تو که آن تویی هر ساعت برایت چطور میگذرد؟
قربان تو؛ مادر رجب
فرزندم رجب
روزنامه را بستند. آگهیها را چاپ کنم روی بنر؟
یا بیلبرد اجاره کنم در اتوبان همت، ننه؟
قربان تو؛ مادر رجب
فکر اقامت را از سرت بیرون کن.
زودی برگرد ننه.
اینجا دوستانت منتظر تو هستند.
قربان تو؛ مادر رجب
برای دیدن رجب راه درازی رفتیم. اما او نبود و کمی پیش از ما به تهران برگشته بود. این عکس را مادر رجب از من گرفته است.
مشکل رنگ پیراهن ورزشکارها را که حل کردند ننه.
فقط مانده رنگ سبز چمن استادیوم.
قربان توِ؛ مادر رجب
شماره استاد شجریان چند است؟
میخواهم به جای کیهان ازش عذرخواهی کنم ننه.
قربان تو؛ مادر رجب
***
فرزندم رجب
همیشه دلم میرفت که رمضان از راه برسد
حالا غصهام گرفته نکند بیصدای ربنا سفره پهن کنم
قربان تو؛ مادر رجب
فرزندم رجب:
دیگر بوریا فال قهوه نمی گیرد؟
دلم برای فال قهوه تنگ شده ننه.
قربان تو: مادر رجب