۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

آگهی مخصوص چاه نفت‌شهر و لکه خلیج مکزیک


فرزندم رجب

هنوز یک لکه چربی می‌افتد روی دامن آدم

چاهارتا خشکشویی نمی‌توانند پاکش کنند ننه

حالا قرار است لکه خلیج مکزیک را برطرف کنند

قربان تو؛ مادر رجب




فرزندم رجب

حالا مکزیک که دور است ننه

این نفت‌شهر خودمان چاهش وا شد؟

خاموش کردند یا نه؟

قربان تو؛ مادر رجب


۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

آگهی 7 تیر 1389


فرزندم رجب

این اقبالی هی می‌خواند:

"یه حسی از تو در من هست که می‌دونم تو رو دارم

واسه برگشتنت هر شب، درها رو باز می‌ذارم"

خب ننه من هی از خودم می‌پرسیدم این همه پشه از کجا می‌آید

قربان تو؛ مادر رجب


۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

آگهی 5 تیر 1389




فرزندم رجب


حالا شجریان و همین‌ها که هستند نروند

معین هم نیامد، نیامد ننه





قربان تو؛ مادر رجب




۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

آگهی مخصوص معین و حبیب و بیژن مرتضوی و رحیم مشایی و...


فرزندم رجب


یک‌کم صبر کنی ننه

همین‌جا می‌رویم کنسرت کامران و هومن و افتخاری


قربان تو؛ مادر رجب


آگهی 30 خرداد 1389


فرزندم رجب


اگر بفهمم تو هم در مطبوعات

کیف‌کشی ِ ادبی می‌کردی ننه

شیرم را حلالت نمی‌کنم


قربان تو؛ مادر رجب




فرزندم رجب


ننه، ضرغامی برای فیلمنامه

یک میلیارد تومن پول می‌دهد

بیا یوزارسیف 2 را با هم بنویسیم


قربان تو؛ مادر رجب


۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

آگهی انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران


فرزندم رجب


بدرالسادات مفیدی آمده و حالش خوب است

کارت انجمن صنفی روزنامه‌نگارانت کجاست ننه؟

بدهم تمدیدش کند


قربان تو؛ مادر رجب


۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

آگهی دایورت

فرزندم رجب



 



یادت است
می‌گفتی بعضی موقع‌ها باید دایورت کرد؟



کاش برای
من را هم روی شماره‌ی خودت دایورت می‌کردی ننه
.



 



قربان تو؛
مادر رجب


۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

آگهی 22 خرداد 1389


فرزندم رجب


مادرانه بگویم

جان من، جان رجب قهرمان‌بازی درنیاورید


قربان تو؛ مادر رجب

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

آگهی 13 خرداد 1389


فرزندم رجب


علیرضا بهشتی شیرازی و محمد نوری‌زاد را بردند دربند همگانی

اگر شانس آوردی و با آن‌ها هم‌دربندی شدی

زیاد حرف نزن ننه، فقط گوش کن و تاریخ معاصر و از همین چیز میزها یاد بگیر


قربان تو؛ مادر رجب


+

+